English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4299 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
Bantu U وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
A part of Iranian territory. U بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
iranian U وابسته به ایران
Pope, Arthur Upham U آرتور پوپ [که در ایران به پروفسور پوپ معروف می باشد یک کاشف و منتقد آمریکایی استکه در زمینه های مختلف هنر ایران سال ها تحقیق نموده.]
cases U رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case U رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
sole a for iran U تنهانماینده برای ایران نماینده انحصاری برای ایران
khamseh U خمسه [در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
confusion of tonguer U امیختگی زبانها
comparative philology U علم مقایسه زبانها
they say U میگویند
glossography U طبقه بندی و شرح زبانها
they f. him U ازاوتملق میگویند
there is a rumour that U چنین میگویند که
it is not true that he is dead U اینکه میگویند مرده است حق ندارد
philologer U لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
dollar sign U که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
rackets U یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
scissoring U 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
wherunto U که بدان
thereunto U بدان
thereto U بدان
thereto attached U پسوسته بدان
thereby U بدان وسیله
according as چنانکه بدان سان که
whereat U که بدان جهت که در انجا
persia U ایران
Iran U ایران
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
the iranian nation U ملت ایران
of iranian nationality U تابع ایران
oil from iran U نفت ایران
iranian U اهل ایران
on the west of iran U در باختر ایران
all iran U همه ایران
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
iranian mathematical sociaty U انجمن ریاضیات ایران
in iranian territory U در خاک [سرزمین] ایران
iranian physical society U انجمن فیزیک ایران
PETAG U شرکت فرش ایران
The Iranian currency. U پول رایچ ایران
avestan U زبان باستانی ایران
satrap U استاندار قدیم ایران
rial U واحد پول ایران
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
I come from Iran . I am Iranian. U من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
For example ( instance ) , lets take Iran . U مثلا" فرضا" همین ایران
He was deported from Iran. U اورااز ایران اخراج کردند
iranian state railways U راه اهن دولتی ایران
nestorian U کلیسای نسطوری قدیم ایران
iran u.s. claims tribunal U دیوان دعاوی ایران و امریکا
journal of the iranian mathematical soci U ماهنامه انجمن ریاضی ایران
Iran Carpet Company U شرکت سهامی فرش ایران
He reanimated the Iranian agriculture. U کشاورزی ایران رازنده کرد
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
sogdian U اهل سغدیا یا سغد قدیم ایران
I will depart the day after tomorrow with the Iran Air. U من پس فردا با ایران ایر پرواز می کنم.
This car is of Iranian make (manufacture). U این اتوموبیل ساخت ایران است
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
Iranian goods are usally solid. U جنس ساخت ایران غالبا" محکم است
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
Nahavand U شهر نهاوند [در شمال غربی ایران نزدیک همدان]
your reverence U عنوان کشیشان که برابر است با عناوین قدیمی ایران
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
The persian gulf is between Iran and saude Arabia . U خلیج فارس میان ایران وعربستان سعودی قرار گرفته
his reverence U جناب اقای- عنوان کشیشان که برابراست باعناوین قدیمی ایران
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
deep motif U نگاره گوزن و غزال [که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
diamond design U طرح قاب لوزی [که بیشتر در فرش های هندسی باف قشقایی، ایلیایی و نواحی غرب ایران بکار می رود.]
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
Tekke motife U نگاره تکه [این نقش در فرش های ترکمن چه در ایران و چه در ترکمنستان مورد استفاده قرار می گیرد و بصورت هشت ضلعی کنگره ای می باشد.]
safflower U گل رنگ [این گیاه صورت وحشی در کشورهای مختلف رشد می کند. در ایران در خراسان و تبریز وجود دارد. از گلبرگ ها رنگینه زرد استخراج می کنند.]
double knotting U گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
fish design U طرح ماهی درهم یا هراتی [این نوع طرح به گونه های مختلف در فرش ایران، ترکیه، چین و هند بکار گرفته می شود.]
Tahmasb U شاه تهماسب [پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
litmus U ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
associate U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
Murghi rugs U فرش های مرغی [این طرح در فرش های جنوب ایران بیشتر دیده شده و نمادی از مرغ یا خروس را بصورت شکل هندسی نشان می دهد.]
Joshegan U جوشقان [این منطقه در مرکز ایران از قرن دوازدهم هجری قالیبافی با طرح بندی لوزی معروف بوده است. لوزی ها از انواع گل ها بهره گرفته و گاه حالت یک ترنج بزرگ دارد.]
triplet U سه بخشی
sextets U شش بخشی
sectoral U بخشی
divisor U بخشی
local <adj.> U بخشی
dichotomous U دو بخشی
as part of U بخشی از
Centigrade U صد بخشی
regional <adj.> U بخشی
hexaploid U شش بخشی
parochial U بخشی
ninefold U نه بخشی
portion U بخشی
portions U بخشی
bisection U دو بخشی
sextet U شش بخشی
partial U بخشی
fractions U بخشی از
fraction U بخشی از
trichotomous U سه بخشی
triarchy U سه بخشی
tripartite U سه بخشی
sectorial U بخشی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
trichotomy U سه بخشی بودن
two sector economy U اقتصاد دو بخشی
fractions U 1-بخشی از یک واحد
sectoral integation U یکپارچگی بخشی
refreshments U نیرو بخشی
genbraliztion U کلیت بخشی
refreshment U نیرو بخشی
slice U بخشی از چیزی
sectoral integation U ادغام بخشی
personification U شخصیت بخشی
fraction U 1-بخشی از یک واحد
drill tang بخشی از مته
vitalization U حیات بخشی
equipartition principle U اصل هم بخشی
vivification U حیات بخشی
triploid U سه قسمتی سه بخشی
two sector model U الگوی دو بخشی
slices U بخشی از چیزی
part U بخشی از چیزی
fytte U بخشی ازشعر
efficiency U اثر بخشی
dezincification U فرسودگی بخشی
stanza U بخشی از بازی
partial U بخشی قسمتی
stanine scale U مقیاس نه بخشی
contributes U هم بخشی کردن
heptamerous U هفت بخشی
effectiveness U اثر بخشی
Recent search history Forum search
1where is capital of iran
1The more you care
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1Material-dependent representative
2bioconjugated
1چندمین
1من که ایران هستم . چطوری منو دوست داری
2انرژی پتانسیل
1به انگلیسی خاکشیر را چه میگویند
1Country pumkin
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com